ناهموار

  • ۰
  • ۰
خب میدونی چیه یهویی احساس کردم که ناآرامم و گفتم شاید اگه یکم چرت و پرت بنویسم بهتر بشم. امروز یه روز معمولیه که مثل همه روزا صب بلند شدم دوش گرفتم بدو بدو حاضر شدم و صبونه خوردم چون 8 کلاس داشتم، همون طوری که به مامان قول داده بودم همون چیزایی که قول دادم هر صب قبل خارج شدن از خابگاه بخورم و خوردم!!!! و سریع رفتم پایین. میدونی دوشنبه ها روزای تباهیه بخاطر این ک درسای ممزخرفی داریم. بهداشت فیزیک ادبیات اونم 4 ساعت. خب ولی خودم یکم سعی میکنم روش رنگ بریزم و بهترش کنم. سر کلاس بهداشت گوش کردم ولی خب سر کلاس ففیزیک مثل همیشه گوش ندادم و کتاب خوندم. کتاب نامه به فرزندی که هرگز زاده نشد رو هفتاد درصدشو سر کلاس فیزیک خوندم و بقیشو تو تریا وقتی که داشتم بجای ناهار کاپوچینو و های بای میخوردم خوندم. تریا شلوغ بود و حوصله نداشتم صبر کنم که ساندویج بخورم و فک کنم فرقی هم نداشت از نظر ارزش غذایی. بعدش اومدم سالن مطالعه که شروع کنم باکتری بخونم چون که 8 آذر میانترم داریم و من تازه دیروز رفتم جزوه خریدم. البته میدونی اول ترم تصمیم گرفتم تکست موری بخونم و دو فصلشم خووندم ولی بعدش دیدم اگه جزوه بخونم نمرم بهتر میشه و خوندن تکستش اونم برای کلیات باکتری خیلی ب دردم نمیخوره. بعدش نشستم که اول کتابمو تموم کنم و تموم کردم و بعدش یکم باکتری خوندم. اینو یادم رفت بگم که وسط راه که داشتم میومدم سالن مطالعه یه ویس شیش دقیقه ای فوق انگیزشی برای شاگرد کنکوریم فرستادم و کلی خودم انرژی گرفتم. چیز مهمی بود فراموش کردم بگم. خب بعدش این که وای چقد کتاب خوبی بود واقعا حال کردم و به حالت هعی در ومدم بغدش و این اپشن خیلی خوبیه برای یه کتاب. خب دیگه این که الان ساعت ده دقیقه به دوعه و نشستم دارم این چیزای خیلی معمولی ای که امروز بهم گذشته رو با جزعیات تمام تایپ میکنم انگار که اتفاق جالبیه و خب شاید بگم چرا این که فوق معمولیه. میدونی وقتی دارم اینو مینویسم بهش از این جنبه نگاه میکنم ولی یه صدای بلند تر توی مغزم بهم میگه که این نوشته ها میمونه و وقتی که مطهره 58 ساله بیاد اینارو بخونه واقعا شاید با خط به خطش به وجد بیاد و نوشتن واقعا چیز خوبیه. وای که چقدر الان که دارم اینو مینویسم مطهره 58 ساله ازم دوره. میدونی شاید سرنوشت طوری باشه که هرگز مطهره 58 ساله ای وجود نداشته باشه یا اگه باشه هیچ وقت اینارو نخونه اما به همون اندازه احتمالش هست که وجود داشته باشه و اینارو بخونه. نمیدونم اگه وجود داشت و یه روزی اینارو از یک روز فوق عادی مطهره 20 ساله خوند اینو باید بگم که هرگز حسرت این روزو نخور چون که من ازش لذت بردم و حق زندگی کردن رو ادا کردم. پی نوشت: خب یه چیز مهم دیگه رو هم نگفتم اونم این که امروز هیچی آرایش نکردم (البته ارایش همیشگیم ضدافتاب:)) و یه ماتیکه ولی خب خودم اصور میکردم بود و نبودش فرق داره و خودمو در موردش اذیت میکردم) حتی ضدافتابم نزدم و الان قابلیتشو دارم که دو صفحه کامل در مورد آرایش کردن تو روزای عادی چیز میز بنویسم ولی خب هیچی نمینویسم و به این بسنده میکنم که بدون هیچی هم خوبم. حتی چتدی هامم رو صورتم نریختم و به نظرم برای یه روز عادی خوبم و شاید لازم باشه این وسواسا در مورد ظاهرمو بزارم کنار و هر طور که راحتم باشم. پی نوشت: اگه ۵۰ ساله بودی و داشتی اینو میخوندی اهنگ پرفکت ای دی شارون و گوش بده لدفا:) پی پی نوشت: هی مطهره بعضی موقعا خیلی احمق میشی ها:)))) بله بعضی روزا هوا مست میکنه:')
  • ۹۷/۰۸/۲۱
  • bee

نظرات (۱)

  • با میم شروع میشه
  • آهنگ let me love you از Ronan Keating هم خوبه (ترک دومش هم خیلی زیباست
    vvvvvvvvvvvvv
    as long as we're in love
    نمیدونم چرا هر چی بیشتر میخونم بیشتر میخوام زمان بایسته! خیلی چیزا ازت یاد گرفتم. زندگی از دریچه تو یک هوای تازه است. انگار این بارون قرار نیست از زمین خشک بشه و همیشه ابریه :)
    پاسخ:
    اووخیی*__* made my day:)