در منِ دلسنگ، شورِ انتظار انداختی ماهی مرداب را در جویبار انداختی عشق، اقیانوس آرامی که می گفتی نبودقایقم را در مسیر آبشار انداختی ! فکر میکردم جواب نامه ام را می دهینامه را بی آنکه بگشایی کنار انداختی ... عشق بر "جانم" حکومت می کند ای روزگار در سرم بیهوده سودای فرار انداختی آخر ای عاقل به کار عشق روگردان شدیخوب شد، یک بار عقلت را به کار انداختی !#سجاد_سامانی