ناهموار

  • ۰
  • ۰
کلا خیلی خیلی خسته کننده و یکنواخت و کسالت اوره از روزمرگی متنفرم و این ک  هر روز یک کار رو انجام بدم.اما وضعیت فعلی من از انجام دادن یک کارب انجام دادن هیچ کار تنزل پیدا کرده و رسما یعنی مرگ.واقعا دلم میخواد زودتر نتیجه کنکور بیاد و ببینم کدوم دانشگاه قبول شدم.خدا کنه مشهد یا تهران قبول شم.عالی میشه.همش دلم گرفته و ناراحتم هر چند شاید دارم ب خودم تلقین میکنم.همش ی مسعله جزعی هست ک ناراحتم کنه...هرچند بهتره ک روش سعوو رو در پیش بگیرم و ساده تر بگیرم همه چیز رو.این طوری مسلما بهتر خواهد بود.از صبر کردن متنفرم و ب قولی چرا هیچ وقت هیچ چیز همین حالا نیست؟امروز با مطهره طورانی رفتیم بیرون و تقریبا خوش گذشت خیلی.از ده میدم 6.زمانش کم بود دیر ب فکر افتادم ک بریم.خیلی دوست پایه ایه همین ک گفتم بیست دقیقه بعد سر قرار بود واقعا دوست خوبیه .منم باید البته بهش کمک کنم امسال میخواد دوباره کنکور بده.باید حواسم باشه ک انقدر خودم رو برای هر جیز بی ارزشی ناراحت نکنم و غیر مستقیم حرف زدن هامو تا حد زیادی تقلیل بدم.ب این فک کنم ک مشکلاتی ک الان دارم 5 یا10سال دیگه چ طوریه و مشکلات الانم اون وقت اصلا هیچ اهمیتی نداره و زمان همه چیز رو حل میکنه.این تابستون کار های مهمی انجام ندادم و این من رو ناراحت میکنه.تا اون موقع* هم هر کاری از دستم بر بیاد میکنم..اینا هیچ وقت نباید یادم بره برای همین همش مرورشون میکنم.الان کاری ک میتونم بکنم استفاده از وقتمه.همین.حرف خاص دیگه ای ندارم.بزن بر طبل بیعاری ک آن هم عالمی دارد.شاعر میگه.
  • ۹۵/۰۶/۱۷
  • bee