ناهموار

چرا هیشکی بهم پی ام نمیده

-

تا ترسمان بریزد.

-

مثلا ی روز دیگه م برم رو اون صندلی عه رو ب خیابون کافه *** بشینم و یه مدت زیادی کتاب بخونم، قهوه بخورم و به مردمی ک بیرون رد میشن زل بزنم. امان از این ک هیچوقت وقت نیست.
عاخیش ببینین خستگی از تن کی در رفته:))))))
تااازه شم دارم یواش یواش برای همیشه ۲۲۳ رو ترک میکنم کاش میتونستم خوشحالیمو باهاتون تقسیم کنممممم

-

ببینین کی مجبوره یک ساعت و ربع دیگه م الکی تو دانشکده باشه ک کارگاه تخمی ساعت ۲ تا ۵ و بره و بعدش مث جنازه بره خابگاه و بخوابه و دوستشم موبایل لعنتیش خرابه و زنگ نمیزنه و خانوم خانوما انلاینم نمیشه و شارژ موبایلشم ۲۹ درصده و بسرعت داره کم میشه و اعصاب میمونه که دیگه:)))))البته امتحانشم کلی با این ک بلد بود اشتباه نوشته:))

T

ب کسی نگین ولی من تا حد زیادی با چیزای فراطبیعی در ارتباطم.

-

البته خودمم نمیدونم چی ن ولی ی انرژی هایی و حس میکنم ک فک کنم همه حس نمیکنن خیلی خیلی واقعی

-

ولی جدای از همه اینا من فک میکنم خیلی خیلی خوش شانس بودم تا اینجای زندگیم

-

هر دفه ک درس میخونم بعد رستاک میگه یاد ی شعره تازه میفوتم وقتی سرت توی کتاباته اماده م ک ب خودم بگیرم اما متاسفانه میگه موهای جاری روی پیشونیت زیباترین اتفاقاته و ب موهام ک با دسمال سر بستم ک رو چشام نیاد و بقیشم پشت گوشامه و از پشت م کلیپس زدم فک میکنم و میگم هی دختر تو چقد تحت فشار و بیچاره ای:))))