ناهموار

همین چالش هاست که زندگی یکنواخت و خسته کننده رو از ی زندگی قابل تحمل تر مجزا میکنه! پس خوبه:))
تا حالا شده حس کنی دلت میخوا ی کتابو دو بار بخونی؟ این حسو ب سمفونی مردگان دارم چقد خوب بود:(((((
از رکود متنفرم ولی بهش محکومم
تنهایی از خیابون های شلوغ رد میشم،با خودم میگم تنهایی بیشتر کیف میده .مجبور نیستی حرفای مسخره بشنوی و همراهی کنی.هر وخ بخوای اهنگ گوش میدی و هر وخ نخوای نه.نگران نیستی که چهل دقیقه تمام تو کتابفروشی بمونی یا یکم طول بدی پرو کردن لباساتو.ب این فک میکنم ک اگه ب مامانشون بیرون میرفتم حتی از تنهایی هم بیشتر خوش میگذشت.
+چی پوشیده بود؟ -همون ک رو پروفایل اینستاگرامشه +چه فرقی داره حالا یه عکسایی هم داریم ک نه توش قشنگیم نه مرتبیم نه هیچی ولی خیلی دوسش داریم چون میدونیم اون موقه چه حس خوبی داشتیم.دوسشون دارم. اگه صبح امروز سه سال برمیگشت عقب چی میشد جوونیمو حیف نمیکردم مگه جوون نیستی چرا... برا بقیه ش میگم.حالا فعلا چایی تو بخور.خدا بزرگه میدونم
مثلا یه حسی شبیه تموم شدن، هیچ شدن، هیچ بودن یه چیزی مثل این ک یهو ته دلت خالی شه ببینی هیچی مثل اونی ک فک میکردی نبوده، اصلا کارایی ک انجام دادی ارزشی نداشته باشه ببینی دیگه دلت نمیخواد ادامه بدی و از همه چی بخوای ببری و بزنی ب جاده ای ک توش هیچی نیستی و شاید اونجا هم چیزی نیست ته دلت هیچوخ انقد خالی نبوده انقد ناراحت باشی ک ۱۹ سالته و نمیدونی هنوز تکلیف زندگیت چیه شاید اشتباه کردم ک انقد خوب بودم
تصمیم بگیر.... پی نوشت: دلم تنگ شد .... ای کاش هیچ وقت....
ی روزی تموم میشه همه چیز حتی نرگس ها
جریان خانم نرگس بیدار داره تکرار میشه پس جای نگرانی نیست آروم باش
فقط سه تا نقطه کافیه...