ناهموار

بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

یادمه یه موقعی میخواستم از مشهد برم و برای آخرین بار رفته بودم کتابفروشی ها رو میگشتم و چنتا تابلوی کوچیک توجهمو جلب کرد. یکی اش یه تابلوی کوچولوی سبز بود که روش نوشته بود: "سلام ای دور ها! چرا چیز های خوب همیشه در شما سکونت دارند؟"

با خودم گفتم بزار اینو به عنوان کادوی حدافظی به دوست پسر سابق بدجنسم بدم و برم. بهش زنگ زدم و گفت که میاد پیشم. الان یادم اومد که چرا و چقدر اونجا از دستش عصبانی بودم و چقدر حق داشتم. ازم قبولش نکرد و حتی نخوندش. 

امروز داشتم فکر میکردم که دوست ندارم پسفردا دوباره برم مشهد. دلم میخواد تو خونه و پیش خانوادم بمونم. با این که اونجا هم دوست پسرم هست ولی بازم قراره تنها باشم و دیپ اینساید هیچ وقت دلم نمیخواد اجبار بهش رو. دلم میخواد توی خونه امن مون بمونم. اونجا خونه من نیست، اتاق 321 مال من نیست و با این که 4 سال توی اون اتاق ساکنم هیچ وقت اونجا حس تعلق نداشتم. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۴
bee

بزار دوباره بگم که حالم از پروسه بارداری و بعدش و همه چیزش به هم میخوره و اینقدر منزجرم میکنه حتی دیدن این نکبت که اگه یه روزی بدونم ممکنه برام اتفاق بیوفته و نتونم اون سرطان رو از خودم دور کنم، قطعا خودم رو میکشم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۰۵
bee

دوست داشتم الان از اون موقع هایی باشه که با هم در حال رفتن به یه جایی باشیم، توی سکوت در حال رانندگی باشه و دست راستش رو نوازش کنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۹
bee

آدم هیچ وقت خودش هم دلیل واقعی کار ها و حس هایش را نمیداند. اما تصور میکنم برای مظلومیت امام حسین و عظمت حرکت عاشورا، برای سپیده، برای پونه و ریرا و نوید و همه دیگرانی که سعی اشان را کردند زیر بار ظلم نروند اشک ریختم؛ در حالی که توی گوشم آهنگ Lemon tree پلی میشود. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۹
bee

فناپذیر کسخل باز تو احساس گناه کردی؟ کسخلی چیزی هستی چته؟ شورش رو در آوردی!

البته میدونی مادرم هم بی تقصیر نیست. اعلب اوقات خودش رو قربانی جا میزنه و کاری میکنه که ما احساس گناه کنیم تا خودش حس بهتری داشته باشه. تا توی جلد قربانی فرو بره و بار مسعولیت خوش بخت نشدنش رو تبدیل به حس گناه کنه و بندازه روی دوش ما. جالبه که چطوری کوچکترین حرکاتش هم این داستان رو به صورت تمام و کمال اجرا میکنه. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۲۷
bee

هر دفعه لذت میبرم از این قیلم. چطوری بعد بار اول دیدنش پاکش کرده بود؟ کسی که میخواهم باقی عمرم رو کنارش بگذرونم. نکنه من هم مثل گیل بشم؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۸
bee

میشینم روی دوچرخه و به ساعت نگاه میکنم. ساعت ده عه ولی از ۸ و نیمه که بیدار شدم. به خودم میگم چرا این قدر دیر اومدم چقدر لفتش دادم. حساب میکنم تا ده و ده دقیقه باید گرم کنم یاد این میوفتم که رستاک میگفت ده و ده دقیقه بود، رفت. بعدش یاد اون آهنگ به پرستارا بگید بیاد گم شدم اما بهم میگن همین دور و برام میوفتم. یکهو استرس افتادن امتحان پره انترنی رو میگیرم و یکهو یادم میاد که دیروز رو پایان نامه نیلوفر یکم کار کردم ولی بدون تمرکز و پراکنده. فکر می‌کنم امروز اون رو تمومش کنم و اون یکی پایان نامه سیستماتیک رو هم روش کار کنم و امروز کلکش رو بکنم تا بتونم با تمرکز حواس درست بشینم پای پره خوندن. وای خیلی استرس دارم. آهنگ le moulin رو میزارم و سعی میکنم به خودم از بیرون نگاه کنم انگار که بازیگر یه فیلمم و خودم یه تماشاگرم که از بیرون و بعد شاید چند سال بهش نگاه میکنه و توی دلش میگه آیا این دختر که داره توی باشگاه خودش رو گرم میکنه بعدا پره قبول میشه؟

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۲۲
bee

عاشق ژورنال  کردن ام. دوست دارم. میخوام بنویسم. ظهره پشت میزنم نشستم. سوالات کیو ای رو میخونم و آهنگ گوش میدم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۷
bee

یک نفر رو میشناسم که پره اش رو افتاده. بهم گفته بود و فکر میکنم دلش نمیخواست بقیه بدونن هر چند که بهم نگفت نگو:) اما من گفتم. همین من رو میترسونه که نکنه من هم بیوفتم! وای یه قدمی اینم که برم بهش بگم منو حلال کن :)

خسته شدم از امتحان و استرس.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۳۸
bee

نمیدونم وقتی بعد ها برگردم به این نوشته میدونم دارم از چی صحبت میکنم یا نه ولی واقعا نمیبخشمشون. نمیبخشم شون به خاطر چیزای ساده ای که برام آرزو شده بود و چه بسا که شاید حسرت بمونه. خیلی ناراحتم حق من این نیست و نبوده. هیچ وقت بچه ای به دنیا نمیارم هیچ وقت. چون همون طوری که درکم نکردند، من هم درکش نخواهم کرد و نمیخوام یه نفر دیگه رو وارد این جهنم کنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۲۴
bee