امروز صبح خیلی زود بیدار شدم و اسکلرودرمی رو خوندم که قرار بود بحث بشه. اصلا هیچ احساسی ندارم این روز ها. صبح سرویس اشتباهی سوار شدم، مجبور شدیم با فاطمه برنا با مترو بریم بیمارستان و دیر رسیدم. هنوز برای مریضم ANA پروفایل کسی نخواسته و فلو رو ندیدم تو بخش که ازش بپرسم چرا این بیمار به تخمتون نیست؟ فردا هم روتیشن روماتو تموم میشه و دیگه نمیبینمش. ولی شاید برگردم ببینم چی ش مثبت میشه بالاخره!
بعدش درمونگاه داشتیم و بازم یه خانم مسنی رو داشتم که بعد کرونا آرتریت گرفته بود که دکتر ص. گفت آرتریت پسوریازیسه و براش کورتون تزریق کردن. دونه دونه مفصل های دستش رو که فشار میدادم میپرسیدم درد داره میخندید میگفت نه درد ندارم ولشون کن:))) الان دارم فکر میکنم که یادم رفت بگم کیست هیداتید داشته و حتی از دخترش نپرسیدم کی بوده کیست هیداتیدش؟ و این که نکنه از کیستش هنوز مونده باشه و با تزریق کورتون بدتر بشه و بمیره؟ البته تزریقش داخل مفصلی بود و جذب سیستمیک کمی داره ولی شت کاش یادم نمیرفت:/ شاید فردا به فلو بگم. بعد دکتر گفت تو باید الان برای مریض به این مسنی معاینه لنف نود انجام بدی برای رد کردن بدخیمی؛ و من درست بلد نبودم و یه مسیر هایی که تو ذهنم بود رو فرضی لمش کردم؛ سمت طرفی گردنش یه چیزی حس کردم؟ولی شک داشتم و چندین بار پشت سر هم لمسش کردم. بعد یهو یادم اومد برای مریض سالمند نباید روی ناحیه رگ ژوگولور رو زیاد فشار یا ماساژ داد چون ممکنه عروق آترواسکلروز شده باشن و پلاکی چییزی یهو از تو رگش کنده شه و بره تو مغز و سکته کنه! پشمام ریخت و یهو دستمو کشیدم عقب و گفتم حالت خوبه؟ واقعا نمیدونم چرا این سوال رو کردم ولی خندید و گفت آره :( آلزایمر داشت:(
یه خانوم مسن دیگه مبتلا به آرتریت روماتوئید هم بود که کلی سر دکتر اسمشو نمیدونم (فلوی جدیده و لیبل نداره) غر زد و ناله که این آمپول ها که میدین گرونه:((( و من واقعا ناراحت شدم:( این چندمین باریه که تو درمونگاه روماتو از این موارد میبینم که از گرونی دارو ها گله دارن. دکتر اسمشو نمیدونم با این که خییلی مهربون و کیوت و نازنازیه ولی در ظاهر بی تفاوت بود و به این فکر کردم که من هم شبیه اون میشم؟ و به این فکر کردم که من که باعث این تباهی اقتصادی نیستم؟ و بعدش به این فکر کردم که مگر بنی آدم اعضای یکدیگر نیستند؟ و بعدش به این فکر کردم که مگر همه اش یکی دو مورد است؟ و بعدش احساس اندکی استیصال به علت عدم تعادل در دنیا کردم.
امروز 4 ساعت و نیم تو تخت دراز کشیدم و هیش کاری نکردم، علی رغم این که خواندنی بسیار دارم و از برنامه بسیار عقبم.
اما نیاز داشتم کمی رها باشم. حتی رها از کیفیت بندی استراحت. بی قید.