ناهموار

.

ناموسا چرا یکیو بیشتر از دو روز زیاد ببینم ازش بدم میاد؟!

-

من که ترجیح میدم همیشه به جنبه مثبتش فک کنم حالا هر چقدرم که کم باشه:)

.

طیف ! طیییففف!! و امان از این طیف ! پی نوشت: تابستون کوتاهه

.

ولی هیچکس ماها رو ک دو سال مدرسه نرفتیم و مرحله دوم المپیاد دانش آموزی قبول نشدیم رو درک نمیکنه.

.

من همیشه فکر میکردم اگه هیچ آدمی دور و برم وجود نداشته باشه و خودم باشم و خودم خیلی خوشبخت میشم و همه چیز روی روال خواهد بود و هیچ کس مزاحمم نمیشه و میتونم آسوده باشم اما الان ک دقیقا از صب که بیدار شدم و فاطمه ابوالقاسمی رف دانشکده که کارای افتتاحیه فردا رو انجام بدن و تا الان تو اتاق تنها بودم و هیچ کار خاصی برای انجام دادن نداشتم بجز ی سری کارای کوچیک، الان (داشتم از حسی ک دارم و این ک تنهایی چقد بده مینوشتم ک همین العان فاطمه و تدین اومدن اتاق و هوراااا:))) خلاصه این که تنهایی برای مدت طولانی خوب نیست.

.

چقد امروز خوب بود*__* از صب تا شبش کلللی چیز باحال و من از مرور کردن امروز خسته نمیشم:)(مخصوصا عصر تا ۱۰ شبش ک با محدثه رفتیم بیرون:')

.

همونجا که جهان میگه فتاده م به راهی که پایان ندارد.

.

وز رشته ی گیسوی خود.

.

یه توالی تکرای هست که خودمم میدونم خطای شناختیه ولی خب باز... کاش خطا باشه|

.

من ک میدونم من ک میدونم