ناهموار

بایگانی
آخرین مطالب

روز 2

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۰، ۰۶:۲۰ ب.ظ

دیروز مامان وقتی بیرون بودم بهم زنگ زد، گفت کجایی گفتم بیرون. گفت برای چی؟ بهش گفتم برای چی و به مذاقش خوش نیومد و رفت توی لاک خودش. امروز زنگ زده که وای این چه کاری بود کردی آدم مجرد چرا باید همچین کاری کنه؟ و هزار داستان.

احساس تنهایی میکنم. دلم میخواد علی جزوی از زندگی واقعی ایم باشه (حتی این جور غلط املایی نوشتن هم از اون یاد گرفتم!). حوصله ندارم که ناخودآگاه خودم رو تحمل کنم که همش میگه به مامانت دروغ نگو یا که توجیه کنه که نباید چیزی رو ازش مخفی کنی. اصلا ربطی به علی هم نداره میدونی، به خود آدم و سیستم مغزش ربط داره. یعنی من میدونم که باید حریم خصوصی خودم رو با خونوادم حفظ کنم، ولی هم میکنم و هم نمیکنم و از این نکردن ها خودم هم مایه داستان سازی میشم هم اذیت میشم.

 قانون جدید: دروغ گفتن به مامان کنتور نمیندازه. برای خوشحال بودن اون و راحت بودن خودت دروغ بگو تا می توانی. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۱۱
bee