خیلی غریب.جایی که هیچ کسی رو به عنوان دوستش نمیدونه.ظاهرا خیلی دوست داره اما در حقیقت هیچکس درکش نمیکنه.هنه اونو مقصر میدونن چون نمیفهمن چ احساسی داره.حتی خودشم نمیدونه گاهی اوقات دلیلش چیه ک اینقد اندوه داره با این ک هنه چی ظاهرا خوبه.میدونه ک دوستاش دوستش نیستن.نگرانه آیندست.نگرانه فراموش کردنه نگران فراموش شدنه.نگرانه دیر بشه.خستست. از تحلیل رفتنش داره عذاب میکشه.باز هم خستست.ی جاهایی از مغزش داره دجنره میشه.سیناپساش دارن کم و کمتر میشن و اینو حس میکنه.با میدان رابطه ای نداره.داره از بقیه دنیا جدا میشه.میخواد سمت رفتار های خودتخریبگر بره.امیدی ب آینده نداره.انگیزه ای نداره.دلش برای خونشون تنگ شده.ولی عمیق تر.
- ۹۷/۰۴/۱۲