این جور موقع ها توی ذهنم خاطرات پراکنده ای از دوران های مخالف پخش میشه. یادم میاد که مریم روی تخت نشسته بود و با لحن فخر فروشانی ای میگفت هم استانیمون، یادم میاد مریم توجه نمیکرد، یادم میاد مجید میگفت هم اتاقیش با گوشی دکمه ای چت میکرد و اعصابش خورد میشد. یادم میاد علی میخواست آینده شو اینجا بسازه ولی نتونست. یادم میاد دکتر شیران میگفت امروز حالم بده و یاد روز های اول سال یکی ام افتادم. یادم میاد علی گفت از همه اون موقع ها بیشتر دوستت دارم، یادم میاد اون مرد داشت یه دختر رو جلوی چشمم کتک میزد، یادم میاد توی درمانگاه بهم گفت با دریافت ۸۰ ملیون بچه کس دیگه ای رو حامله شده. یادم میاد عباس معروفی نوشته بود آیا من هم در یاد کسی هستم؟