ناهموار

بایگانی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

یک دقیقه سکوت برای تاسف خوردن جهت نابرابری های مادرزادی. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۱۴
bee

آخر ملامحمد جان، عزیز دلم، دنیا همیشه این قدر بد بوده. فقط آن قدیم ها که یاد تو می آید، هنوز حالی ات نبود. شاید واقعا هم بهتر بوده، اما چه فایده.

چیکار کنیم ملاممدجانم؟ ما آدم های معمولی ای هستیم. ما شعاع اثر گذاری مان ۲ متر است آخر؛ برای همین هم ماکس میزنیم.

نمی توانم بگویم نگو، حرف نزن، خوشحال باش.

مردم دارند با سرعت هزاران برابر معمول می می رند. شاید باورت نشود، همین کافی نیست. همدیگر را هم میکشند! به خاطر چیز هایی که اگر ازشان صحبت کنم روضه می شود.

بله عزیز دلم، هر کدام از این مردمی که می می رند عزیز کسی هستند. مثل تو برای من. چیزی که من میبینم و تو میبینی یک عدد است...

اما فکرش را بکن، هر کدامشان ... .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۲۸
bee

دو برابر دوز معمول سرترالین زدم. احساس میکنم تب دارم اما دماسنج خانم حضورغیابی گفت 35/5 درجه هستم. احساس میکنم هیچی توی فکرم نیست و دلم میخواهد بمیرم. امروز بعد سال ها یگانه را دیدم، بعد بیمارستان احمد آباد را متر کردیم و از کار های همیشگی. دیگر مثل قبل خوش نمی گذرد. 

فکر میکنم بقیه یک جوری هستند.

روز هایی که بعد از ظهر زیاد بخوابم این طوری می شوم، مهم هم نیست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۴۶
bee

از چیز هایی که آموخته ام این است که زود امیدوار نشوم و تعلقی به چیزی نداشته باشم. وقتی لحظه ای را میگذرانم که دلخواهم است در دل می گویم:‌من می دانم این موقتی است و در صورتی که امید ببندم که خوشی ها دوام خواهند داشت بعدا خودم را سرنش خواهم کرد، پس حالا می دانم که این موقتی است اما علی رغم آن میخواهم از این لحظه لذت ببرم. این واقف بودن به موقتی بودن رویداد ها و احساسات درباره اطراف باعث شده کم تر توسط چرخ روزگار غافل گیر شوم.

امروز برای بار چهارم در آزمون گواهینامه رد شدم و تصور میکنم هرگز گواهینامه نخواهم گرفت (این مطلب را صرفا برای آن نوشتم که بعد ها بهش بخندم).

دعوا سر گروه های استاژری همچنان تاپیک داغ است و نمی دانم چرا تنها واکنشم کسشر گفتن در گروه ها است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۱۹
bee

من با این که یک سال و نیم است پروپوزال مینویسم هنوز کار با اندنوت،پابمد، اکسل، ورد و اس پی اس اس را بلد نیستم!

بله، بسیار ضایع است و باید سعی کنم خود را توی گودی بیاندازم تا شروع به یاد گرفتن کنم.

---

احساس میکنم وقتی دارم کیس خودسوزی با سابقه سرطان پروستات رو ثبت میکنم نباید این قدر بی تفاوت باشم که همزمان چگونه با مادرت ملاقات کردم رو تماشا کنم اما فکر نمی کنم حرف های بی ملاحظه ای که بهش چند دقیقه پیش زدم اون قدر بی اخلاقی بوده باشه. به هر حال شاید درک کنه. من هم که نمی تونم داعما در حال خودسرزنش گری باشم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۲۸
bee

قبلا توییت کرده بودم: در انسان هایی که بین دو نوع علایق متناقض در نوسان هستند شاید یکی از این دو سمت طیف ناشی از انکار شدید آن یکی سمت طیف باشد. 

الان فکر میکنم پس این انکار ناشی از چیست؟ این نیست که هنوز بخشی از آن فرد فکر میکند آن سمت طیف غلط است؟

بله. باز هم مسائل حل نشده و بلاتکلیفی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۵۴
bee

چگونه میتواند تا این اندازه سرد باشد؟ این اندازه سرد و بی تفاوت بودن احتمال آن را مطرح می سازد که وی عمیقا درگیر این مساله باشد و نمای بیرونی اش به این صورت است.
در هر حال، چگونه می تواند فراموش کند جزوی از ماست؟ چگونه می تواند ما را به حال خود رها کند؟ انتظار زیادی ازش ندارم، فقط دوست داشتم یک بار ازم می پرسید: حالت چطور است؟ چه طور میگذرانی؟ انتظار این که حال من برایش مهم باشد خیلی زیاد است؟ نسبت به جایگاهی که دارد زیاد نیست.
بله، فکر میکنم این طور است. ما مثل هم هستیم، سیزده به در های مشابهی را در یک ماشین و در یک جاده بوده ایم. چرا نباید به خود این حق را بدهم که بپرسم: چرا برایش مهم نیستم؟ شاید بیشترین کمکی که از کسی از اطرافیانم بتوانم دریافت کنم خودش باشد، حداقل همدلی که ازش بر می آید!
نمیدانم. یک بار گفت که وبلاگم را خوانده، البته بعد از آن زمان آدرس وبلاگم را تغییر دادم و فکر نمیکنم هم چنان بخواند، اما نوشته بود که مشابه هستیم! نوشته بود که برای این تشابه گریسته. من نمیدانم، اگر این قدر برای هم مهم هستیم، چرا این قدر بی اهمیتیم؟ چرا نمی توانم از ناگفته هایم با وی بگویم؟ چرا نمی توانم با وی به اشتراک بگذارم و حداقل بشنوم: بله، من هم چنین حسی دارم. همین کافی است. همین را هم از من دریغ میکند.
آری، شاید همین که دیگر تنها هرازگاهی در یک آناتومی هستیم و فیزیولوژی متفاوتی داریم برایش کافی باشد. اما آخر مگر انسان چند نفر را می تواند داشته باشد که این گونه دوست داشتنشان را بر خود حلال بداند؟
حالا که فکر میکنم ما دقایق بسیار اندکی یک مکالمه حقیقی داشته ایم. آیا این قدر بی نیاز از هم صحبت است؟ بله، این ضعف من نیست که از چنین مساله ای گلایه میکنم، اما امید داشتم وی را داشته باشم. به عنوان آنچه که هست. دیگر احساس میکنم هیج وقت صحبت نمی کنیم، بلکه حرف های بی معنی میزنیم. از شاعر ها، از فیلم، از درس و بیمارستان. همه اش بی معنی است. تا وقتی که نمی توانم برایش بگوین از چه مسائلی در رنج هستم.

علی رغم همه این ها، بی نهایت دوستش دارم و خواهم داشت. و از بی تفاوتی اش می آموزم. این حداقلش است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۱۲
bee

انسان یا باید به اندازه تلاش هایش آرزو کند، یا به اندازه آرزو هایش تلاش.

اکثر دوستان و اطرافیانم کمال گرا هستند، اما همگی به اندازه های متفاوتی خسته ایم. اصطکاک عزیزانم! اصطکاک بیداد می کند. اصطکاک های خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره.

در دوره شیوع کرونا زندگی می کنیم، از درب خانه می روی بیرون و می آیی داخل و فکر میکنی چقدر در شستن و ضدعفونی کردن موفق عمل کرده ام؟ اضطراب کرونا گرفتن نزدیکانت را داری.

همگی ما کم و بیش اختلافات خانوادگی داریم و امان از این! حتی اگر به نقطه ای برسی که سعی کنی آن ها را از ذهنت خارج کنی،‌باز هم موفق نمی شوی. باید تضاد های فکری را حداقل برای خودت باز کنی و بهشان واقف باشی. وگرنه همیشه یک جای خالی اذیتت می کند. یک مشکل حل نشده در ناخودآگاه.

چند ماه پیش میخواستم یک استتوسکپ (گوشی پزشکی)‌بخرم، به قیمت ایکس. حالا باید به قیمت دو ایکس بخرمش. موجودی حسابم با سرعت برق و باد خالی می شود و برای دلار کردن درآمدی که به دست می آورم انگیزه کافی را ندارم. با خودم حساب میکنم، من از کار امروزم 300 هزار تومن درآوردم (برای مثال)، می شود 15 دلار!! اگر منی که الان با توانایی های یک دانشجوی مقطع دکتری حرفه ای همچین درآمدی دارم، در یک کشور جهان اولی زمین جایی را تمیز می کردم باید 7 برابر این مقدار دریافت میکردم به ازای همین زمان کار. نفرت انگیز نیست؟

توییتر! امان از توییتر! برای زندگی هم تعیین و تکلیف میکنند، تز های توخالی، روشنفکر های الکی، آدم های توجه طلب و آدم های بی هدف و تنبل که دور هم نشسته اند و سبک زندگی هم دیگر را تقویت و تشویق می کنند. محیطی بی نهایت مسموم. راستش بهش معتاد هستم و در دوره ای به سر می برم که آگاهی به اعتیادم دارم و سعی در از بین بردنش دارم. یک کانال موتیویشن با محدثه داریم و هر وقت تصمیمی میگیریم آن جا درج میکنیم و این طوری مسئولیت بیشتری نسبت به این تصمیمات داریم، هم دیگر را تشویق و حمایت میکنیم و وقتی کسی از چالش تخطی کرد مجازات می شود. هر دو بهش وفاداریم و درج یک چالش در آن جا معنی خاصی دارد.

از کار های درستی که میکنم این است که نسبت به اطرافیانم حساسم و سرم را با ارتباط های الکی و بی خاصیت شلوغ نمی کنم. دایره دوستان نزدیکم بسیار محدود است و همگی شان انسان های باهوش و هدف مندی هستند و همیشه از هم حمایت میکنیم. دیس ایز آسم ابوت دم.

اصطکاک های سیاسی. فکر کنید هر روز با اخباری مواجه می شویم که می گوید: اوضاع اطرافت خوب نیست! چه کسی می تواند بی تفاوت باشد؟ من نمی توانم نسبت به رویداد های اطرافم بی توجه باشم چون زندگی در خاورمیانه با زندگی در سوئیس متفاوت است. مردم می میرند، به زندان می روند، مجبور می شوند غذایشان را از توی آشغال ها پیدا کنند و ثروت ناعادلانه تقسیم می شود. انسان مشوش می شود. نمی شود؟

از اصطکاک ها گفتم. بله، همگی ما خسته هستیم. حالا فکرش را بکنید یک انسان با هدف های بسیار دور و دراز که نیازمند تلاش امروز هستند در چنین فضایی زندگی می کند. چه باید کرد؟‌ بله این موارد وجود دارند،‌ اما برای همه کم و بیش چنین است. باید بر مشکلات فائق آمد و فکر کرد: What is the next right move?

حالا در مورد یک انسان کمال گرا می گویم:‌ او به شدت حساس است، به وقایع با دیدی موشکافانه می نگرد و شاید یک جمله ساده با با توجه به قید و کیفیت و تون صدای گوینده تحلیل کند. در حالی که حتی گوینده چنین منظوری ندارد و شاید هرگز تصور نکند سخنانش تا چه حد جدی گرفته می شوند.

وی بیش از 4 محور اصلی برای پیش روی در زندگی کاری/ شخصی دارد و شاید بیش از 6 محور سرگرمی دارد. بله سرگرمی. اما در مورد سرگرمی هایش هم نظم خاصی را رعایت میکند و تک تک آن ها را جدی می گیرد. وقتی مشغول کاری است از عقب ماندن از سایر چیز های می نالد و دائما این حس را دارد که دارد عقب می ماند. از خودش و از سایرین. 

انسان ها مکانیسم های سازش متفاوتی دارند و هر شخصی جداگانه به این فکر می کند که چگونه از پسش بر آیم؟

اما وقتی در مورد همه چیز کمال گرا باشی، همیشه می سوزی. همیشه احساس ناتوانی می کنی. این حرف ها که هر کاری را عالی انجام بده better than the living, dead and unborn ایشان را مضطرب تر می کند و نباید بهشان توجه کنند. باید صرفا احساس آرامش کرد و وقتی کاری را انجام میدهی صرفا به این فکر کنی که ازش لذت ببری و بعدش توی دفترچه ثبت وقایع ات ثبتش کنی. بله، همین. باید زیاد فکر کردن را کنار بگذاری و انتظاراتت را از خودت کم کنی.

زندگی به اندازه کافی سخت هست، نباید انسان سختی های بیهوده و زائد را بر خویشتن روا دارد.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۰۷
bee

دیشب با نیکو در مورد این صحبت کردیم که توانایی مدیریت خویشتن را از دست داده ایم و باید فکری به حالش بکنیم. به نتایج نسبتا خوبی رسیدیم. فکر میکنم مدیریت شبکه های اجتماعی یک امر مستقل نیست و فرآورده جانبی افزایش تمرکز در سایر امور است. قرار شد امروز دفترچه ام را مرتب کنم و یک چیزی همانند دفتر برنامه ریزی برای خودم به صورت شخصی سازی شده درست کنم. 

امروز باید استارت یک کار جدید را بزنم و اندکی برایش هیجان زده ام. قرار است در چند هفته آینده زندگی تغییرات زیادی کند! چه از نظر زندگی و چه از نظر مالی مستقل تر می شوم، و هم وارد مقطع بالینی می شوم و روال درس و دانشگاه تغییر قابل توجهی می کند. این همه تغییر انسان را مضطرب می کند؛ باید خودمراقبتی را جدی تر بگیرم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۵۱
bee

ای کاش پدر و مادر من هم طلاق میگرفتند. امروز یا دیروز یا روز قبلش، فردا یا پسفردا یا روز بعدش، کاش سال ها قبل طلاق میگرفتند اما دیگر اهمیتی ندارد. یک روز هم خودشان را از این منجلاب نجات بدهند یک روز است،‌ اما هر دویشان احمق هستند و یکی به خاطر حرف مردم و دیگری به خاطر فرزند از این امر اجتناب میکنند. به هر حال به من ربطی ندارد و سعی میکنم تا جایی که بتوانم از نزدیکی یا هم کلام شدن با آن ها دور بمانم. اگر هم حالا اینجا هستم موقتی است و هرگز با آن ها بودن را انتخاب" نخواهم کرد. دارم فکر میکنم انسان گاهی احساساتی می شود و تصمیماتی می گیرد که بر اساس حال و گذشته نزدیک است، به خودم یادآوری میکنم که روز ها و سال هایی که زندگی در این خانه به علت تنش های مداوم طاقت فرسا بوده است را هرگز فراموش نکنم و هرگز به خاطر این دو نفر تصمیمی از تصمیمات مهم زندگی ام را تغییر ندهم و هر زمان توانستم دور شوم، ‌دریغ نکنم. این به خاطر این است که انسان باید حداقل احترام را برای خودش قایل شود، نه بیشتر.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۴۹
bee