دیگر ۴ ماه می شود که به خاطر کرونا برگشته ایم خانه هایمان. همه اش استرس درس و مشق داشتم و اصلا بهش فکر نکردم که 4 ماه خانه بودن را از ترم ۱ نداشته ام. صبح ها دیر بیدار می شوم و ناراحتم میکند. باید برای اصلاحش برنامه ریزی کنم. تا حالا کی از کم خوابیدن مرده؟
آمدم از این بنویسم که وسواس مطالعاتی دارد دیوانه ام میکند! من آدم وسواسی و کمال گرایی هستم؛ مدام از خودم میپرسم: آیا مطالبی که می خونم یادم میمونه؟ نکنه یه روزی نارسایی آدرنال از زیر دستم در بره؟ نکنه وقتی پتاسیم مریض پایینه بهش انسولین بدم؟
پزشکی وااااقعا پیچیده است و هزاران نکته همیشه هست که همش باید به همشون توجه کنی. و خب توی خوندن هر درسی به خودم میگم آیا میتونم تشخیصش بدم؟ میتونم مدیریتش کنم؟ چطوری به همه این آیتم ها دقت کنم؟
گاهی فکر میکنم صلاحیت پزشکی خوندن رو ندارم. چون از اشتباه کردن میترسم، چون اشتباه کردن تبعات خیلی وحشتناکی داره.
از طرفی گاهی میگم من قراره پزشک عمومی بشم، چرا باید این همه جزئیات رو یاد داشته باشم و این که آیا واقعا دونستن این همه جزئیات به کارم میاد؟ و خب میگم که اگه اینترن باشی و رزیدنت در دسترس نباشه باید حداقل اورژانس های هر بخشی رو بتونی تنهایی مدیریت کنی.
و این واقعا من رو میترسونه! چون صلاحیتش رو ندارم.
این کمال گرایی تو خوندن هر کورسی اعصابم رو خورد میکنه. کاش میتونستم مثل همه بچه ها یه جزوه بخونم و بزارم هر وقت هر چی تو جزوه ها اومد همونو یاد بگیرم ولی واقعا نمیتونم.
از طرفی هم میگم من 3 سال از درسم مونده، 2 سال طرح، 2 سال هم ایشالا! درگیری ریسرچ و تطبیق مدرک، و توی همه این 7 سال که مونده قراره عمومی باشم. پس باید با رویکرد صرفا یک پزشک خوب شدن ادامه بدم و مدام فکر نکنم نه نمیشه این کار من نیست.
7 سال هم مدت زمان کمی نیست. 5 سالش هم توی پرکتیس میگذره.
پس نگران نباش و just tango on