ناهموار

  • ۰
  • ۰

.

فی الواقع کی وقت کردم انقد نرد بشم که ساعت ۱۰ و نیم شب بجای این که مانتو و شال گل گلی و عینک افتابی گرد (منتها الان شبه) و بند عینک رنگاوارنگ بزنیم و احمدآباد دور دور و خرید لباسای گل گلی، توی همون احمدآباد و همون ساعت با کوله پشتی و مقنعه و کفش کتونی، خودمونو جای مریض بزنیم تا بریم پیش دکتر و ازش یه سوال بپرسیم در مورد کیسمون ک نمیتونیم از دکتر میرفیضی بپرسیم چون که از الکی گفتیم فیزیوپاتیم و لو میریم. فی الواقع هنوزم بعضی روزا اون حالت اولی ک توصیف کردم هستم (شایدم بیشتر) ولی خیلی احساس کردم ی طوری شدم انقد که به یه جنبه های خاصی از زندگی دارم خیلی اهمیت میدم تو این برهه.
  • ۹۷/۰۵/۲۴
  • bee